داستان پسرک بی سواد چوپانی که پزشک متخصص شد!
سرگرمی و تفریح و بازی و دانلود و آموزش

 

 با او از سال سوم پزشکی یعنی از دوره فیزیوپاتولوژی ، تا اتمام دوره پزشکی عمومی هم دوره بودیم . فرد بسیار با سواد ، متین ، کم حرف و دانشجویی ممتاز بود . همیشه در کتابخانه یا خوابگاه مشغول مطالعه کتب پزشکی بود و با سیاست ، میانه ای نداشت . در نگاهش غمی از دوران گذشته موج می زد . سعی می کردم زیاد کنجکاوی نکنم تا اینکه یک روز که بسیار در خودم غرق بودم علت ناراحتی مرا پرسید . من هم به خاطر صمیمیت فراوانی که میان ما بود ناخواسته شروع کردم به گفتن از مشکلاتی که در خانواده و تحصیلات دوران پزشکی ، به خاطر نبود پدر و مادر شهیدم ایجاد شده بود و بسیار شکایت کردم . او هم با متانت به حرفهایم گوش داد و مرا دلداری داد و گفت : کسانی هستند که وضعشان از تو نیز بدتر است . بعداً از زبان خودش داستان زندگیش را شنیدم  که تعریف آن برای شما خواننده گرامی خالی از لطف نخواهد بود .
 در یکی از روستاهای یک شهرستان مرزی بسیار محروم آذربایجان غربی پسری زندگی می کرد که در دنیا هیچ کس را به غیر از یک برادر  و یک گاو نداشت . به علت فقر شدید تا سیزده سالگی بی سواد بود و چوپانی می کرد . این پسر به خاطر فقر و فلاکت قادر نبود به مدرسه برود ولی چون علاقه زیادی به درس خواندن داشت ، بعد از تعطیل شدن مدرسه روستا به سراغ بچه ها رفته و از آنها می خواست تا درس های آن روز را به او هم یاد بدهند . البته همیشه مورد تمسخر هم سن و سالان خودش که در مدرسه بودند قرار می گرفت .
ولی همه می دانیم که در تمام دنیا آنچه وجود داشته ، دارد و خواهد داشت خوبی و مهربانی است که از طرف خداوند متعال به ودیعه گذاشته شده است که خود این مسئله به نوعی نشانگر راز و زیبایی خلقت و هدف دار بودن آن می باشد . به عبارتی این خوبی هست که حاکم بر جهان هدف دار است و بدی جایی در آن نداشته و ماندگار نیست .
به هر حال پسر بچه داستان ما ، علاوه بر چوپانی از بچه های مهربان روستا علم را به صورت غیر حضوری یاد می گیرد . بعد از سال ها روزی اتفاق جالبی می افتد . چند معلم نهضت سواد آموزی که برای ارزیابی سواد دانش آموزان به منطقه آمده بودند متوجه می شوند که اکثر دانش آموزان منطقه از سواد مناسبی برخوردار نیستند و با نا امیدی در راه برگشت بودند که پسر بچه چوپانی را می بینند که روی زمین به کمک یک چوب مسئله ریاضی سال پنجم ابتدایی را به خوبی در حال حل کردن است . از پسرک می پرسند چرا در امتحان مدرسه حاضر نبودی ؟
 پسرک جـواب می دهد ببخشید من یک چـوپان بیش نیستم و به مدرسـه نمی روم و سواد ندارم . معملمین و بازرسـین با شـک و تردید ، گفته های پسـرک چوپان را بررسی می کنند و به خانه فقیرانه برادر پسرک می روند و با تعجب به فقر شدید و نرفتن پسرک به مدرسه پی می برند . اما آنچه باعث شگفتی آنها می شود ، سواد این کودک بوده که به تمام سوالات معلمین تا حد یک دانش آموز پنجم ابتدایی به درستی پاسخ می دهد . به عبارت دیگر یک امیرکبیر دیگری پیدا می کنند . با این تفاوت که امیر کبیر در یک محیط شاهانه ، دزدکی درس فرا می گرفت ولی این کودک در فقر کامل و با شغل چوپانی !!!               
 معلمین در چندین مرحله و انجام امتحانات مکرر ،  نهایتاً به این نتیجه می رسند که در تمام روستاها ، این کودک چوپان ، از همه دانش آموزان با سوادتر و به تحصیل و سواد آموزی علاقمند تر است . با همت آنها و انجام امتحان رسمی به این کودک در سیزده سالگی گواهی اتمام دوره ابتدایی را می دهند و کمکهای لازم را در دوره راهنمایی نیز به او انجام می دهند . این پسر چوپان سه سال راهنمایی را در دو سال با معدل عالی تمام می کند و بالاخره بعد از اتمام دوره دبیرستان در رشته پزشکی با رتبه خوب قبول شده و دوره پزشکی را نیز با موفقیت و رتبه عالی به پایان رسانده و چهارمین نفر کل دانشگاه می شود . بعد از طی دوره سربازی ، در یکی از بهترین رشته های تخصصی پزشکی قبول و الان جزء بهترین و با اخلاق ترین پزشکان متخصص آذربایجان غربی می باشد .

نظرات شما عزیزان:

sepide
ساعت21:31---1 آذر 1391
آخی چه ناز بود دلم گرفت

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








ارسال توسط اسماعیل عربی
آخرین مطالب

آرشیو مطالب
بهداشت و سلامت
امکانات جانبی

پیج رنک